دیشب فوتبال استقلال رو نگاه می کردم . مهدی که 8سال بیشتر نداره داشت نقاشی می کشید . چند نقاشی از آکواریوم ماهی و مدرسه اش کشید و نظر مراجویاشد . دقایقی گذشت از من سوال کرد . مجتبی چه سالی مرد؟ گفتم سال 91 .لحظاتی گذشت دقت کردم چیزی می نویسد . اواینگونه نوشته بود.
مادرم به کربلا می رودو مردم مسلمان هستند اما باهواپیما.شاید چیزی برای یه چیزهم بخرد.واماداداشم که سال 91مرد ومادرم نگران شدومن هم که اسمم مهدی است دلم برای او خیلی تنگ شداسمش مجتبی است من مهدی .من اورا خیلی دوست دارم یعنی مجتبی من بگم چند نفریم خودم راحساب می کنم دقیقن 5نفر چون مجتبی که مرد مادر باباداداش وداداش5نفریم آره آره حالا خداحافظ. تمام شد

میخواستم بگم :باباجون مجتبی نمرده .او زنده است .چون چند عضو بدنش به چند نفر زندگی بخشیده واو ....
مزاحم نوشتنش نشدم .گفت کجا بچسبونم .گفتم در وبلاگ می نویسم تا موندگار بشه .خوشحال شد .
مهدی برمزارمجتبی 





برچسب ها : اهدای عضو.مجتبی  ,